قاطعیت امام (ع) در سخن گفتن با حاکمان وقت، موجب می گردد تا ایشان مخاطب خود را قانع کرده و در مواردی زمینۀ خاموش شدن خصم را فراهم کند؛ چنان که با شنیدن سخنان مأمون در مورد خلع خلافت از خود و بخشیدن آن به ایشان، می فرماید: «اگر این خلافت از آن تو است، پس خدا برای تو قرار داده است و جایز نیست لباس و خلعتی را که خدا به تو پوشانده از تن بیرون کنی و به غیر خود بپوشانی و اگر این مقام از آن تو نیست پس حق این که چیزی را که از تو نیست به من واگذاری، نداری»
کد خبر: ۶۷۷۷۰۰
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۹۷ - ۰۲:۱۳ 09 November 2018

به گزارش تابناک قم، از آغاز امامت علی بن موسی الرضا (ع) در دوران حکومت هارون و پس از آن امین عباسی تا عصر خلافت مأمون و به ویژه در فرصت پنج سالۀ جنگ های داخلی، جریان تشیع، آمادگی بیشتری برای برافراشتن پرچم حکومت علوی پیدا می کند. روند تحولات سیاسی و فرهنگی جامعۀ اسلامی در این مقطع به گونه ای است که افکار عمومی بیش از پیش متوجه مکتب اهل بیت (علیهم السلام) می شود.

مأمون که این خطر را حدس می زند، درصدد مقابله با آن بر می آید. از طرفی براساس تجربۀ خلفای گذشته، در می یابد که حتی با به بند کشیدن طولانی و به شهادت رساندن امامان (علیهم السلام)، شورش ها و مبارزات سیاسی، تبلیغاتی و فکری شیعیان به پایان نمی رسد.

به دنبال همین ارزیابی است که ماجرای دعوت امام رضا (ع) از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامی ولایت عهدی به آن حضرت پیش می آید و این حادثه که در تمام دوران طولانی امامت ائمه (علیهم السلام) کم نظیر و یا در نوع خودبی نظیر است رخ می دهد. بدین جهت در بررسی حیات سیاسی این امام (ع) سؤالات متعددی مطرح می شود که پژوهش حاضر در تلاش برای پاسخ گویی به آنها است.

رفتار عمومی امام (ع) با حاکمان سیاسی عصرش (سبک زندگی سیاسی امام (ع) با حاکمان) که آنها را نامشروع می داند چگونه است؟ توجه به افکار عمومی چه جایگاهی در تعیین سبک زندگی سیاسی امام (ع) داشته است؟ گفتنی است پیش فرض این پ‍‍‍‍‍‍‍ژوهش که در جای خود بارها مورد بحث و اثبات قرار گرفته، عدم مشروعیت حاکمان وقت در نگاه امام (ع) است.

گرچه گزارش‌های حدیثی و تاریخی دربارۀ سبک زندگی سیاسی ائمه (علیهم السلام) اندک است، ولی همین مقدار نیز که در برخی از منابع موجود است، راه گشای ما برای تکمیل مطالعات و بررسی دقیق تر خواهد بود.

سبک زندگی سیاسی امام رضا (ع) در برخورد با حاکمان چگونه بود؟

منابع اصلی مورد استفاده در این پژوهش شامل کتب روایی از نویسندگان متقدم، متأخر و معاصر است. از مهم ترین آثار قدیمی، می توان الکافی از کلینی، عیون الاخبار الرضا (ع) از شیخ صدوق، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد از شیخ مفید و همچنین تألیفاتی همچون اختیار معرفة الرجال از کشی، رجال النجاشی از نجاشی، الاحتجاج علی اهل اللجاج از طبرسی و کشف الغمة فی معرفة الائمة (علیهم السلام) از محدث اربلی را نام برد.

علاوه بر این منابع اصلی، از مطالب کتاب های حدیثی دیگر مانند تحف العقول عن آل الرسول (ص)، بحار الانوار لدرر اخبار الائمة الأطهار (علیهم السلام) و نیز مسند الامام الرضا (ع) استفاده شد تا به نوعی همۀ منابع در این زمینه مورد بررسی قرار بگیرد. این در حالی است که برای کشف سبک زندگی امام (ع) باید بیش از عبارات مستقیم روایات و گزارش های تاریخی به حواشی نقل ها و لایه های ناپیدای آن هم توجه کرد.

مختصری از زندگی امام رضا (ع) با تکیه بر اتفاقات سیاسی

از سال 183ق، که پیشوای هفتم در زندان بغداد به دستور هارون مسموم و به شهادت می رسد، دوران امامت حضرت رضا (ع) آغاز شده و تا سال 203 ق ادامه می یابد. مدت ده سال از این دوران همزمان با حکومت هارون بوده و پس از درگذشت وی در سال 193ق محمد امین خلافت را به مدت پنج سال به عهده می گیرد، اما به دلیل بحران هایی که این دو حکومت با آنها روبرو هستند، هیچ گاه خلفا، خود را رویاروی امام (ع) قرار نمی دهند.

سرانجام در سال 198ق اختلاف مأمون با امین بر سر جانشینی هارون، قتل خلیفه را در پی می آورد. در پنج سال آخر امامت حضرت رضا (ع) که مصادف با زمامداری مأمون است، شرایط دشواری پدید می آید و آن حضرت را به مقابله وامی دارد. تأثیر ویژگی های خاص مأمون در مقایسه با دیگر خلفای عباسی را نمی توان در ایجاد موقعیت موجود نادیده گرفت. از بارزترین خصوصیات او، دوراندیشی، زیرکی، استفادۀ ابزاری از علم و دانش، بحث و جدل و برگزاری مناظرۀ علمی است. وی با روشی پیچیده، گاهی مانند دین داری دلسوز ظاهر می شود و زمانی خودش در مجلس لهو و لعب شرکت می جوید؛ روزی ادعای تشیع کرده، در فاصلۀ اندکی، نقاب از چهره برگرفته، به طریق دیگری عمل می کند.

به غیر از عدم توانایی در جلب بیعت مردم و وجود ناآرامی ها در گوشه و کنار مملکت اسلامی، مشکل بزرگی که مأمون را همواره نگران می کند، شخصیت برجستۀ علی بن موسی الرضا (ع) است که برای حاکمیت خود تهدید به شمار می آورد. لذا تصمیممی گیرد تا ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی آن حضرت و نظارت بر کارهای ایشان، با دعوت امام (ع) به مرو و پیشنهاد ولایت عهدی، مقبولیت قابل ملاحظه ای در میان طرفداران آل علی (علیهم السلام) به دست آورد. او، همچنین به سفارش افرادی همچون فضل بن سهل تلاش می کند تا با اظهار تشیع و ارادت به اهل بیت (علیهم السلام)، در فضای سیاسی جامعه، از احساسات مذهبی و علایق دینی مردم استفاده کند (جعفریان، 1371، صص65106؛ مطهری، 1387، صص171213).

تأمل در نوع رفتار امام (ع) با خلیفه و اتباع وی در موقعیت حاکم، نشان از تدبیر سیاسی آن حضرت دارد. بخشی از فعالیت های آن حضرت در این زمینه به صورت عینی در ابراز نارضایتی ایشان از سفر به مرو و پذیرش ولایت عهدی قابل ملاحظه است (عطاردی، 1390، صص445 452 ). سرانجام، خلیفه با مشاهدۀ تأثیر نفوذ فکری امام (ع) بر مردم، روش خلفای گذشته را برای نابودسازی ایشان در پیش می گیرد و آن حضرت را به شهادت می رساند (عطاردی، 1390، صص 171 213 ).

ابعاد مختلف سبک سیاسی امام رضا (ع) در برخورد با حاکمان

برای درک بهتر سیرۀ سیاسی امام رضا (ع) نسبت به زمامداران نامشروع معاصر خود، این موضوع را در عناوین زیر مطرح می کنیم، آن گاه به تحلیل هر مبحث می پردازیم. توجه به این نکته ضروری است که در این مقاله به دلیل در دسترس نبودن گزارش های کافی و قابل اعتماد از شیوۀ تعامل آن حضرت با هارون عباسی و محمد امین، در غالب مباحث نسبت به دوران حکومت مأمون تمرکز خواهیم داشت.

1- سبک های سخن گفتن امام (ع) با حاکمان و اتباع آنها

قرآن کریم، به عنوان منبع اصلی الهام همۀ مسلمانان، از جمله اهل بیت (علیهم السلام)، در عین روشن گری و قاطعیت، آداب اخلاقی را برای سخن گفتن با مخالفان برگزیده است: چنان که در آیۀ 108 سورۀ مبارکۀ انعام (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ... (، مسلمانان را حتی از دشنام دادن به بت های مشرکان هم نهی می کند و یا در آیات متعددی، از مسیحیان و یهودیان معاند با عنوان محترمانۀ اهل کتاب یاد می کند: (قُلْ یا أهْلَ الْکتابِ تَعالَوْا إِلی کلِمَة سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ...) (آل عمران/64) و (أهْلَ الْکتابِ قَدْ جاءَکمْ رَسُولُنا یبَینُ لَکمْ عَلی فَتْرَة منَ الرُّسلِ...) (مائده/19).

همچنین برخی از آیات قرآن با آشکار نمودن مغالطه و فریبکاری های دشمنان انبیاء به سبک زندگی ایشان در برخورد مؤدبانه با آنان اشاره دارد: (... إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّي الَّذِي یحْیي وَ یمِیتُ قالَ أنَا اُحیي وَ اُمیتُ قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللهَ یاْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَاْتِ بِها منَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کفَرَ...) (بقره/258). این روش در سیرۀ رفتاری معصومین (علیهم السلام) نیز قابل ملاحظه است، چنان که ابراهیم بن عباس، یکی از یاران و راویان امام رضا (ع)، در بیان شباهت خصوصیات سخنان آن حضرت با کلام الهی می گوید: «کانَ کلامُهُ کلُّهُ و جوابُه و تمثّله، اِنتِزاعاتٍ مِنَ القرآنِ» (صدوق، 1373، ج2، ص180؛ اربلی، 1381، ج2، ص316).

سبک های سخن گفتن امام (ع) با حاکمان وقت که عموماً در مباحث کلامی، فقهی و عرفانی قابل طرح است، نشان می دهد که حضرت (ع) این ادب ویژه را در برخورد با آنها به کار می گیرد. شیوۀ استدلال های حضرت در قالب های برهانی، اقناعی اسکاتی یا توبیخی در جلسات عمومی و خصوصی با مأمون، نمایان گر این مسأله است. بدین لحاظ، در ادامه انواع سبک های فوق با ذکر نمونه هایی به تفصیل بیان می گردد:

1- 1- سبک برهانی

امام رضا (ع)، مانند سایر ائمه (علیهم السلام)، مبانی اعتقادی اسلام را دارای پایه های برهانی و عقلانی می داند؛ از این رو با اطمینان به حقانیت دین، ضمن استقبال ازژرف نگری در معارف الهی، همواره پرسش های مطرح شده را حتی از سوی حاکمان و اتباع آنها ارج می نهد. بر همین اساس، به خلاف برخی از رهبران که پرسش را زمینۀ گسترش شبهات و مقدمه بی اعتقادی می دانند، با استقبال از سؤالات متعدد در حوزه های مختلف، به مناظره می پردازد. سبک منطقی آن حضرت در این گونه جلسات، با الهام از قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) شکل می گیرد و با تکیه بر اصول عقلایی، امکان تبیین اعتقادات اسلامی و تحکیم پایه های معرفتی دین را می یابد.

به عنوان نمونه، در یکی از مجالس عمومی که مأمون در کنار متکلمین و فقها قرار دارد، در پاسخ به خلیفه دربارۀ ادلۀ امامت ائمه (علیهم السلام) و رد غالیان به آیات و روایات استناد کرده، به طور جامع چنین پاسخ می دهد:

«بی شک، پروردگار این حجج الهی، منزه از صفات مخلوقین و بالاتر از خصوصیات محدودین است، بی تردید، هر کس یکی از این ائمه را به غیر خدا معبود خود گیرد، از جمله کافرین بوده و راه راست را گم کرده است. مع الأسف جماعت غالی دنبال هوای نفس رفته و در سرکشی خود سرگشته ماندند» (طبرسی، 1403ق، ج2، ص432).

و یا در یکی از احتجاجات آن حضرت با مأمون دربارۀ مقسم بودن علی (ع) برای بهشت و جهنم، احادیث معصومین (علیهم السلام) را در تأیید سخن خود می آورد.

نمونۀ دیگر را در تبیین مفهوم یکی از احادیث پیامبر (ستارگان ثوابت و سیارات، امان اهل آسمان هستند) می توان یافت؛ امام رضا (ع) دربارۀ این روایت که ائمه (علیهم السلام) عامل امنیت معرفی شده اند فرمود: «مراد آن است که خداوند به واسطۀ اهل بیت من در میان امتم به آنها رحم می کند چنان که نفس شریف پیامبر (ص) تا در امت بود، عذاب نازل نمی شد» (صدوق، 1373، ج2، ص86).

استناد آن حضرت به دلایل عقلی را در احتجاج ایشان با مأمون نسبت به شبهۀ گناه آدم (ع) می توان مشاهده کرد (طبرسی، 1403 ق، ج2، ص427). این شیوه در پاسخ به شبهۀ اشتراک نسب امام (ع) با مأمون، به کار گرفته می شود. بدین ترتیب، آن حضرت پس از شنیدن سؤال خلیفه و نظرات او در این مورد، با بیان شیوا و لیّن خود، او را قانع می کند تا جایی که مأمون می گوید: «به خدا سوگند شما در مقایسه با ما به پیامبر (ص) نزدیک ترید» (عطاردی قوچانی، 1388، ج2، ص650).

بدیهی است آن حضرت به شیوۀ دیگر پیشوایان الهی، در احتجاجات خود از هر نوع مغالطه و سفسطه پرهیز کرده، با جملات کوتاه و پرمغز طرف مقابل را مجاب می کند (طبرسی، 1403ق، ج2، صص426430).

دقت در زوایای رفتار امام (ع) نشان می دهدکه ایشان ضمن قاطعیت در بیان برهان های منطقی، از توجه به ظرائف اخلاقی و رعایت ادب در نحوۀ تکلم، نوع خطاب طرف مقابل و احترام به او کوتاهی نمی کند. این موضوع در برخوردهای گوناگون با مأمون قابل مشاهده است. از این رو گرچه در واقع حاکمیت با امام (ع) دشمنی عمیقی دارد، اما این مسأله هیچ گاه باعث نمی شود که آن حضرت به قصد انتقام از وی اصول اخلاق اسلامی را کنار بگذارد.

تأمل در شیوۀ مباحثۀ امام (ع) در جلسات مناظره با مأمون، نمایان گر برخورد منطقی و در عین حال ملایم آن حضرت با خلیفه است. لذا در این گونه جلسات، با دادن فرصت کافی به حاکم یا دیگر مخاطبان حاضر، امکان طرح سؤالات متعدد را فراهم می کند، آن گاه با زبان نرم و در عین حال قاطعانه و مستدل بیانات معقول خود را به تناسب بحث و شرایط موجود، به طریق موجز (اربلی، 1381، ج2، صص310 و 309) و یا مفصل (طبرسی، 1403ق، ج2، صص426432) اظهار می کند.

به عنوان مثال، هنگامی که مأمون قصد داشت امام (ع) را به عنوان ولیعهد خود به بنی هاشم معرفی کند، برای نشان دادن علم و دانش آن حضرت، به ایشان گفت: «ای ابوالحسن، بر منبر برو و ما را راهنمایی کن تا خدا را به طور صحیح شناخته و براساس آن عبادت کنیم». امام (ع) پس از حمد و ثنای خدا و رسولش (ص) به طور مبسوط دربارۀ توحید و پرستش خدای یگانه، بحث نموده، اهمیت عقل و فطرت را در این مسأله تبیین فرمود. سخنان معقولانۀ آن حضرت دربارۀ عصمت انبیاء، رجعت و تناسخ نیز شیوۀ خاص ایشان در پاسخ گویی به شبهات و تمسک به برهان های منطقی در حل آنها را تأیید می کند (طبرسی، 1403ق، ج2، صص426 432؛ صدوق، 1373، ج1، صص121123).

2- 1- سبک اقناعی اسکاتی

قاطعیت امام (ع) در سخن گفتن با حاکمان وقت، موجب می گردد تا ایشان مخاطب خود را قانع کرده و در مواردی زمینۀ خاموش شدن خصم را فراهم کند. بروز و ظهور این مسأله را می توان در برخوردهای مختلف حضرت (ص) با مأمون پی گرفت؛ چنان که با شنیدن سخنان مأمون در مورد خلع خلافت از خود و بخشیدن آن به ایشان، می فرماید: «اگر این خلافت از آن تو است، پس خدا برای تو قرار داده است و جایز نیست لباس و خلعتی را که خدا به تو پوشانده از تن بیرون کنی و به غیر خود بپوشانی و اگر این مقام از آن تو نیست پس حق این که چیزی را که از تو نیست به من واگذاری، نداری» (صدوق، 1373، ج2، ص313).

نمود دیگری از اقتدار امام (ع) را می توان در روایتی از محمد بن ابی عباد مشاهده کرد؛ وی چنین نقل می کند: «پس از کشته شدن فضل بن سهل، مأمون نزد آن حضرت آمده، با حالت گریه راهنمایی و مساعدت می طلبد، ایشان در خواست خلیفه را اجابت نکرده، می فرماید: «تو اوضاع و احوال را با تدبیر و سیاست خود آرام ساز، ما هم از خدا می خواهیم تا کارها اصلاح شود» (عطاردی قوچانی، 1388، ج1، صص143 و 142).

برخورد قاطعانۀ امام (ع) با مأمون در قبول ولایت عهدی، نمود دیگری از به کار گرفتن سبک مذکور در مقابله با خلیفه است. آن حضرت( حتی با وجود خشم مأمون و تهدید به قتل ایشان، ولایت عهدی را تنها با وجود شرایط خاص می پذیرد؛ به طوری که در منابع روایی آمده است: «علی بن موسی (ع) به مأمون نوشت من ولیعهدی را می پذیرم مشروط بر این که در عزل و نصب احدی و در هیچ امری از امور حکومتی مداخله نکرده و از اوامر و نواهی برکنار باشم» (کلینی، 1362، ج1، ص489).

3- 1- سبک توبیخی

یکی از ویژگی های پیشوایان الهی (ع)، حس وظیفه شناسی آنها در قبال هدایت مردم، حتی دشمنان و مخالفان خود است. قرآن کریم نمونه های زیادی از بیان نرم و در عین حال، هشدار دهندۀ پیامبران (ص) نسبت به حاکمان خودکامۀ دورۀ خود را روایت می کند. به عنوان نمونه آیۀ 44 سورۀ مبارکۀ طه (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیناً لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أوْ یخْشی)، به شیوۀ تبلیغی موسی و برادرش هارون در مقابل فرعون اشاره کرده، توصیۀ خداوند بر ملایمت نسبت به او را تذکر می دهد. توجه به اهمیت این مسأله در هدایت فرعون در آیۀ 19 سورۀ مبارکۀ نازعات (وَ أهْدِیک إِلی رَبِّک فَتَخْشی) مشهود است.

از این رو، امام رضا (ع) نیز، به عنوان یک هادی، همواره نصیحت و راهنمایی مأمون را بر خود واجب می داند و در موقعیت های گوناگون بنا به ضرورت از سبک توبیخی در موعظه های خود استفاده می کند. با این حال، این نکته را همواره در نظر دارد که نصایح خود را به گونه ای لطیف بیان کند.

مثلاً در برخورد با شادمانی حاکم وقت از فتح یکی از دهات کابل می فرماید: «از خدا بترس و امت محمد (ص) را نیکو سرپرستی کن، اکنون که خلافت در دست شما قرار گرفته و خداوند امور مسلمین را در اختیار تو گذاشته در نظر داشته باش حقوق مسلمانان را ضایع نکنی، پس از این سرزمین خارج شو، در منطقۀ پدران و اجدادت سکنی گزین و به کارهای مسلمانان رسیدگی کن» (صدوق، 1373، ج2، ص160).

همچنین در روایتی از احمد بن عیسی چنین آمده است: «پس از فرمان مأمون بر کشتن مردی، او از خلیفه خواست از نظر خود برگردد، تا شکرگذار او باشد، مأمون نپذیرفت و در مقابل گفت: تو کیستی و شکرت چیست؟ در این هنگام امام (ع) فرمود: ای مأمون از شکرگذاری هیچ کس خود را بی نیاز مدان گرچه آن اندک باشد، زیرا خداوند متعال بندگان را به شکرگذاری امر کرده، بندگان هم او را شکر کردند و خداوند نیز از آنان درگذشت» (صدوق، 1373، ج2، ص165 ).

همچنین آن حضرت (ص) پس از تظاهر مأمون به مدح ایشان و اصرار مکرر بر پذیرش ولایت عهدی، باز هم از آن امتناع نموده، در برابر اتهام خلیفه نسبت به او در مورد ادعای زهد می فرماید: «تو نظرت این است که مردم بگویند علی بن موسی به دنیا بی رغبت نیست، بلکه این دنیا است که به او بی رغبت است، مگر نمی بینید چگونه از روی طمع ولایت عهدی را پذیرفت، باشد که به خلافت نائل گردد». بدین صورت، امام (ع)، به طور شفاف هدف مأمون را بدبین کردن مردم نسبت به ایشان عنوان می کند (صدوق، 1373، ج2، صص 314 و 315). بنابراین، آن حضرت (ع) بدون هیچ خشونت کلامی، حکومت غاصبانۀ مأمون را زیر سؤال برده، اهداف باطل خلیفه را برملا می کند و بدین گونه بر حقانیت خود در رهبری جامعۀ اسلامی تأکید می ورزد.

2- توجه امام (ع) به افکار عمومی در برخورد با حاکمان

در جامعه ای که حاکمان نامشروع بر مردم تسلط دارند، برانگیختن افکار عمومی و بیدار کردن اجتماع، وسیله ای است که می تواند خودکامگان را از اعمال خود بازداشته و آنها را مجبور به عقب نشینی کند. روش های گوناگون امام رضا (ع) برای دست یابی به این هدف را می توان در بخش های زیر مطرح نمود:

1- 2- استفادۀ بجا از فرصت های طلایی سیاسی در جهت پایه ریزی و تبیین اصول اعتقادی

دوران امامت امام رضا (ع)، یکی از بهترین موقعیت ها در عصر ائمه (علیهم السلام) برای گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی بوده و به عصر طلایی معروف شده است. در این زمان، بخشی از فعالیت های امام (ع) مربوط به خنثی کردن انحرافات موجود در جامعه بود. یاران آن حضرت (ص) نیز در این امر، ایشان را همراهی می کردند. معرفی تربیت شدگان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به مردم و سفارش امام (ع) برای مراجعه به این قشر، هم سویی آنها با حضرت را نشان می دهد. با توجه به آنچه گفته شد، می توان موقعیت امام رضا (ع) و برخی از فعالیت های ایشان را در شرایط آن روز جامعه در بخش های زیر مطرح نمود.

1- 1- 2- چگونگی ایجاد فرصت در دوران هارون

هر چند دوران حکومت هارون، عصر اختناق و استبداد است، اما چون خلیفه متعرض امام (ع) نمی شود، آن حضرت می تواند آزادانه به فعالیت تبلیغی خود در زمینۀ تبیین امامت و احکام حقیقی دین اسلام بپردازد. از این رو تمام شاگردانی که ایشان تربیت می کند و همۀ علوم و معارف اسلامی و حقایق قرآنی که حضرت در حوزۀ اسلام منتشر می کند، به طور عمده در این مدت صورت می گیرد (جعفریان، 1371؛ علوی، 1390).

به احتمال زیاد علت مهم این کاهش فشار از طرف هارون، نگرانی وی از عواقب شهادت امام موسی بن جعفر (ع) است، زیرا اگرچه خلیفه تلاش فراوانی برای سرپوش گذاردن بر این جنایت به عمل می آورد، اما سرانجام پس از برملا شدن ماجرا، نفرت و انزجار مردم از حکومت زیاد می گردد. از این رو هارون همواره می کوشد خود را از این جنایت تبرئه سازد (مجلسی، بی تا، ج49، ص116).

از طرف دیگر، این احتمال نیز وجود دارد که اشتغالات حکومت وقت به مسائل بحرانی مملکت، مانع از رویارویی امام (ع) با هارون باشد.

هوشمندی آن حضرت (ع) در درک این دو مسأله، زمینۀ استفاده از موقعیت حاصل را به عنوان فرصتی طلایی فراهم می کند. امام (ع) در طول این مدت به طور آشکار اظهار امامت می کند و در این مورد به خلاف پدران بزرگوارش تقیه ندارد، تا آن جا که بعضی از مخلصان و یاران حضرت، او را از این مسأله برحذرمی دارند؛ با این حال، امام (ع) به آنان اطمینان می دهد که از سوی هارون هیچ آسیبی به ایشان نخواهد رسید (مفید، بی تا، ج2، ص255؛ اربلی، 1381، ج2، ص 315؛ مجلسی، بی تا، ج49، ص115).

با این همه، در نهایت، هارون پس از دیدن نفوذ حضرت در میان مردم، تصمیم به قتل ایشان می گیرد، اما دعای امام (ع) و رسیدن اجل خلیفه، فرصت انجام چنین توطئه ای را به او نمی دهد (مجلسی، بی تا، ج49، ص116).

2- 1- 2- مبارزه با فرقه های انحرافی

بنابر آنچه گفته شد، امام رضا (ع) همانند پدران بزرگوار خود تلاش نمود تا از فرصت های موجود بهره برداری نماید و در عصر هر یک از حاکمان جور، معنا و تفسیر روشنی از امامت و ولایت در شرع مقدس ارائه کرد. بخشی از فعالیت های آن حضرت (ع)، مربوط به مقابله با فرقه های انحرافی همچون مفوضه، مجبره، متصوفه، معتزله، واقفیه، قطعیه و غلات بود. مناظره، تربیت شاگردان و بیانات امام (ع) در قالب نامه ها، دستورالعمل ها و پاسخ به سؤالات شیعیان و نمایندگان خود در نواحی مختلف از مهم ترین ابزارهای ایشان در برخورد با افکار منحرف به شمار می آید. مناظراتی که مأمون برای امام رضا (ع) ترتیب می داد، مبارزاتی بود که میان بزرگ ترین دانشمندان زمان از فرق و مذاهب مختلف و آن حضرت انجام می شد. این جلسات، به طور عمده، حول و حوش مباحث اعتقادی و فقهی بود و در شناسایی مکتب تشیع نقش مهمی داشت (غروی، 1387، صص 65 104). بخشی از این مذاکرات را طبرسی در الاحتجاج گردآوری کرده است (طبرسی، 1403 ق، ج2، صص396441).

یکی دیگر از روش هایی که آن حضرت برای تثبیت و نشر عقاید صحیح اسلام به کار می گرفت، پرورش شاگردانی بود که در برابر جریان های انحرافی مقاومت کرده، از تن دادن به خواسته های گروه های الحادی ممانعت می ورزیدند. به عنوان نمونه، مرحوم کشی، از احمد بن فضل و او از یونس بن عبدالرحمان در این باره چنین نقل می کند:

«وقتی حضرت موسی بن جعفر (ع) به شهادت رسید و از دنیا رفت، نزد وکلای آن حضرت که در شهرها بودند، اموال فراوانی بود. وجود این اموال در نزد آنان باعث گرایش عده ای به مذهب باطل واقفیه شد؛ این گروه، مرگ امام موسی بن جعفر (ع) را انکار کردند تا اموال را خود تصاحب نمایند؛ زیاد قندی، هفتاد هزار دینار و علی بن ابی حمزه، سی هزار دینار نزد خود داشتند.

هنگامی که من این انحراف آشکار را مشاهده کردم و امامت حضرت رضا (ع) برای من ثابت و مسلم شد، به تبلیغ و حمایت از شأن و منزلت و امامت حضرت رضا (ع) پرداختم و شیعیان را به سوی آن وجود گرامی دعوت کردم. آن دو نفر تا مبارزۀ سخت مرا دیدند، نماینده ای به سوی من فرستادند و پرسیدند: به چه دلیل مردم را به سوی او دعوت می کنی؟ اگر پول می خواهی، ما تو را بی نیاز می کنیم. آنان متعهد شدند که ده هزار دینار به من بدهند تا از این تبلیغ و افشاگری دست بردارم.

به آنان گفتم: این روایت از امامان شیعه (علیهم السلام) به ما رسیده است که: «هر زمانی که دیدید در جامعۀ اسلامی انحراف و بدعت به وجود آمد، باید در مقابل آن بایستید، موضع بگیرید و ساکت و خاموش ننشینید و گرنه نور ایمان از شما سلب خواهد شد». یونس در ادامه می گوید: «من هرگز جهاد و مبارزه در راه خدا را ترک نخواهم کرد. بر این اساس بود که آنها کینۀ من را در دل گرفتند و مبارزۀ سختی را علیه من شروع کردند» (کشی، 1348، ج1، ص 488).

پدید آمدن فرقه هایی همچون واقفیه و قطعیه پس از شهادت امام موسی کاظم (ع)، زمینۀ تردید برخی دیگر از افراد جامعه را نسبت به امامت امام رضا (ع) فراهم آورد. چنان که محمد بن عیسی بن عبید یقطینی در این باره نقل کرده است: «چون مردم در امر امامت حضرت رضا (ع) دچار اختلاف شدند (و ناچار با طرح سؤالاتی امامت وی را به آزمون گذاشتند)، من از سؤالات مردم و پاسخ های آن حضرت، پانزده هزار مسأله گردآوری کردم و نام آن را مسائل مجرّبه گذاشتم» (غروی، 1387، صص65104). بدون شک، پاسخ های آن حضرت به شبهات مردم و بعضی از خواص، نقش مؤثری در مبارزه با اندیشه های باطل دوران امامت ایشان و مقابله با حاکمان وقت داشته است.

3- 1- 2- تمسک به سیره و تبیین حقانیت اهل بیت (علیهم السلام)

امام رضا (ع) در تمام سال های امامت خود نسبت به آگاه سازی مردم سکوت نکرده و تا آنجا که قدرت و امکان دارد در بیداری عمومی نسبت به شرایط سیاسی زمانه تلاش می کند. بدین ترتیب، ادعای مأمون در اظهار دوستی با خاندان پیامبر (ص) حتی با اصرار بر پذیرش ولایت عهدی از سوی امام (ع) نیز در جلب تودۀ مردم تأثیر چندانی ندارد.

یکی از اقدامات امام رضا (ع) در این زمینه، حفظ نظام سیاسی جامعه بر اساس اصول اسلام و سیرۀ نبوی است؛ لذا با همین هدف، شرط خواندن نماز عید فطر را عمل به سنت رسول الله (ص) قرار می دهد (عطاردی قوچانی، 1388، ج1، ص104).

این موضع گیری بدان معناست که روش مأمون در امور سیاسی و حکومت داری، به خلاف سیره و روش پیامبر (ص) است. به طوری که حتی در امور بسیار سادۀ مذهبی و عبادی نیز این شیوه کنار گذاشته شده و تنها ظاهری از دین باقی مانده است. بدین گونه، مأمون که می کوشد با بهره گیری از روش های مختلف به نظام سلطنتی خود مشروعیت بخشد، با مشکلاتی روبرو می گردد.

یکی دیگر از استراتژی های آن حضرت (ع) در زمینۀ بیداری اذهان عمومی، تبیین و تثبیت حقانیت اهل بیت (علیهم السلام) است که در هر مجلس و محفلی از آن یاد می کند. بیانات مفصل امام رضا (ع) راجع به بحث امامت، نمونه ای از تلاش آن حضرت (ص) در این خصوص است. روایات مربوط به نشانه های امامان (علیهم السلام)، صفات، فضل یا رتبۀ آنها، محور سخنان آن حضرت (ع) است (صدوق، 1373، ج1، صص 438458).

به عنوان نمونه، در روایتی از عبدالعزیز بن مسلم نقل شده که آن حضرت (ع) پس از ورود به مسجد جامع مرو و مشاهدۀ اختلاف مردم در مورد مباحث امامت، به ایراد سخن پرداخته، پس از ذکر آیاتی از قرآن در این باب، ضمن توصیف امام، نقش ایشان در حیات دنیوی و اخروی بشر را تبیین می کند (کلینی، 1362، ج1، صص199 و 198؛ حرانی، 1417ق، ص321). کلینی این حدیث را از ابو محمّد قاسم بن العلاء و او از قاسم بن مسلم و او از برادرش عبد العزیز بن مسلم از حضرت رضا (ع) چنین نقل کرده است:

«در زمان علی بن موسی الرضا (ع) در مرو بودیم، از آغاز ورود روز جمعه در مسجد جامع آن شهر گرد آمده بودیم و مردم دربارۀ امامت و اختلافات زیاد مردم در آن مورد، بحث و گفتگو می کردند، من نزد آقا و سرورم حضرت رضا (ع) رفتم و گفت و گو های مردم را به عرض ایشان رساندم. حضرت تبسّمی کرده، فرمودند: «ای عبد العزیز! مردم اطلاعی ندارند، از دین خود به نیرنگ گمراه شده اند، خداوند تبارک و تعالی پیامبر (ص) خود را قبض روح نکرد، مگر بعد از این که دین را برای او کامل گردانید و قرآن را که بیان همه چیز در آن است، بر او نازل فرمود، حلال و حرام، حدود و احکام و جمیع نیازمندی ها را به طور تمام و کمال در آن بیان فرمود و گفت: «ما فَرَّطْنا فِي الْکتابِ مِنْ شَي ءٍ» (انعام/۳۸) و در حجّة الوداع که در آخر عمر حضرت رسول (ص) واقع شد، این آیه را نازل فرمود: «الْیوْمَ أکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِي وَ رَضِیتُ لَکمُ الإِسْلامَ دِیناً» (مائده/۳) و مسألۀ امامت، تمام کننده و کامل کنندۀ دین است، و حضرت رسول (ص) قبل از وفات خود، دین را برای مردم توضیح داده، تبیین فرمود، و راه آن را برای آنان آشکار کرد، آنان را در مسیر حق قرار داد و علی (ع) را به عنوان امام و راهنما برایشان تعیین فرمود، و تمام آنچه را که مردم به آن نیازمندند، بیان فرمود. هر کس گمان کند خداوند دین خود را کامل نکرده، در حقیقت کتاب خدا را رد کرده است، و هر کس کتاب خدا را رد کند، کافر است، آیا مردم به قدر و ارزش امامت و موقعیت آن در بین امت آگاهند، تا انتخابات آنان در آن مورد قابل قبول باشد؟!، امامت جلیل القدرتر، عظیم الشأن تر، والاتر، منیع تر و عمیق تر از آن است که مردم با عقول خود آن را درک کنند، یا با آرا و عقائد خویش آن را بفهمند، یا بتوانند با انتخاب خود امامی برگزینند، امامت چیزی است که خداوند بعد از نبوت و خلت (مقام خلیل اللهی)، در مقام سوم، ابراهیم خلیل (ع) را بدان اختصاص داده به آن فضیلت مشرف فرمود، و نام او را بلند آوازه کرد، خداوند می فرماید: «إِنِّي جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/۱۲۴)، و ابراهیم (ع) از خوشحالی گفت: «وَ منْ ذُرِّیتِي؟» (بقره/۱۲۴ )، خداوند فرمود: «لا ینالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ» (بقره/124)، و این آیه امامت هر ظالمی را تا روز قیامت ابطال می کند.

بدین ترتیب امامت در خواص و پاکان قرار گرفت. سپس خداوند با قرار دادن امامت در خواص و پاکان از نسل او، وی را گرامی داشت و فرمود: «وَ وَهبْنا لَه إِسْحاقَ وَ یعقُوبَ نافِلَة وَ کلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ وَ جَعَلْناهُمْ أئِمَّة یهْدُونَ بِاَمْرِنا وَ أوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَ إِقامَ الصَّلاة وَ إِیتاءَ الزَّکاة وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ» (انبیاء/۷۳ و ۷۴). امامت به همین ترتیب در نسل او باقی بود و یکی بعد از دیگری نسل به نسل آن را به ارث می بردند، تا این که پیامبر اسلام (ص) وارث آن گردید. خداوند می فرماید: «إِنَّ أوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِي وَ الَّذِینَ آمنُوا وَ الله وَلِي الْمُؤْمِنِینَ» (آل عمران/۶۷). این امامت خاص حضرت رسول (ص) بود که به امر خدا به همان گونه که خداوند واجب فرموده بود به عهدۀ علی (ع) قرار داد و سپس در آن دسته از نسل حضرت علی (ع) که برگزیده بودند، و خداوند علم و ایمان به ایشان داده، قرار گرفت. خداوند می فرماید: «وَ قالَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَ الإِیمانَ لَقدْ لَبِثْتُمْ فِي کتابِ الله إِلی یوْم الْبَعْثِ فَهذا یوْمُ الْبَعْثِ» (روم/۵۶).

پس این، امامت در اولاد علی (ع) تا روز قیامت خواهد بود، زیرا پیامبری بعد از محمد (ص) نخواهد آمد. حال، چگونه این جاهلان می خواهند انتخاب کنند؟ امامت مقام انبیا، و ارث اوصیاست، امامت نمایندگی خداوند عز و جل و جانشینی پیامبر (ص)، و مقام امیرالمؤمنین (ع) و میراث حسن و حسین (علیهما السلام) است. امامت، زمام دین و باعث نظم مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است. امامت پایۀ بالندۀ اسلام و شاخه و نتیجۀ والای آن است. توسط امام است که نماز و زکات و روزه و حج و جهاد به کمال خود می رسد و فیء و صدقات وفور می یابد.

حدود و احکام جاری می شود، و مرزها حفظ و حراست می شود. امام، حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام می کند، و حدود او را جاری می نماید و از دین خدا دفاع کرده، با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا می خواند. امام، همچون خورشید درخشان جهان است، خورشیدی که دور از دسترس دست ها و چشم ها در افق قرار دارد. امام، ماه نورانی، چراغ درخشان، نور ساطع و ستارۀ راهنما در دل تاریکی ها و صحراهای خشک و بی آب و علف و موج های وحشتناک دریاهاست. امام، همچون آب گوارا بر تشنگان است، و راهنمای هدایت و منجی از هلاکت است. امام، همچون آتشی در بلندی های بیابان هاست، کسی که از سرما به آن آتش پناه برد، او را گرم می کند، و در مهلکه ها راهنمایی می کند. هر کس از او دست بکشد، هلاک خواهد شد. امام، ابر پر باران و باران پر برکت است، خورشید درخشان و زمین گسترده است.

او چشمۀ جوشان و باغ و برکه است. امام، امینی است همراه، پدری است مهربان، او برادر تنی است. در مصائب پناه بندگان است. امام، امین خدا در زمین و حجت او بر بندگان است و خلیفۀ خدا در کشور اوست. امام، دعوت کنندۀ مردم به سوی خدا و مدافع حرمت های الهی است. امام، از گناهان پاک است و از عیوب مبری، علم به او اختصاص دارد، حلیم و بردبار است، مایۀ نظم دین و عزت مسلمین است، باعث خشم منافقین و هلاکت کافرین است. امام، در دوران خود نظیر ندارد، کسی به او نزدیک نیست، هیچ دانشمندی با او هم تراز نیست، بدل ندارد، مثل و مانند ندارد، بدون این که به دنبال فضیلت باشد و یا خود فضیلت به دست آورده باشد، فضیلت به او اختصاص یافته است و خداوند بخشاینده با فضیلت، فضل را به او اختصاص داده است. پس کیست که بتواند امام را بشناسد یا او را انتخاب کند؟!

نه، هرگز هرگز، در وصف شأنی از شؤون او و فضیلتی از فضائل او عقول به گمراهی افتاده و حیران و سرگردان مانده است، و دیدگان درمانده و ناتوان گشته و بزرگان احساس کوچکی می کنند، و حکما حیرانند، عقل عقلا کوتاه است، خطبا از خطابه بازمانده اند و عقلا و دانایان از درکش عاجز شده اند، و شعرا از شعر گفتن ناتوان گشته اند و ادبا عاجز شده اند و بلغا خسته و ناتوان شده اند و همگی به عجز و ناتوانی (خود) معترفند. چگونه می توان او را وصف کرده و کنه او را بیان نمود، یا چیزی از کار او را فهمید یا کسی را یافت که جای او را بگیرد؟ نه، چگونه ممکن است؟ و حال آن که نسبت او و وصف کنندگانش همچون ستاره ها و دست مردم است؟ پس انتخاب مردم کجا و این مقام کجا؟ عقول کجا و درک این منزلت کجا؟

اصلاً کجا چنین شخصی را می توان یافت؟ گمان برده اند که او را در غیر آل پیامبر (ص) می توان یافت! به خدا قسم نفسشان به آنان دروغ گفته و اباطیل آنان را به آرزو انداخته است و در نتیجه به پرتگاهی بلند و مشکل و لغزنده پا گذارده اند که پاهایشان از آن خواهد لرزید، به پایین خواهند افتاد، با عقولی سرگردان، ناقص و بایر و عقایدی گمراه کننده درصدد نصب امام برآمده اند که جز دوری از مقصد نتیجه ای نخواهند گرفت. خدا آنان را بکشد! به کجا برده شده اند؟! درصدد کاری بس مشکل برآمده و خلاف حق سخن گفته اند و به گمراهی عمیقی دچار گشته و در سرگردانی افتاده اند، زیرا با آگاهی امام را ترک کرده اند، و شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت بخشید و آنان را از راه حق بازداشت، حال آن که بینا و بصیر بودند. آنان انتخاب خدا و رسولش را کنار گذارده، انتخاب خود را در نظر گرفتند، در حالی که قرآن با صدایی بلند به آنان خطاب می کند: «وَ رَبُّک یخْلُقُ ما یشاءُ وَ یخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیرَة سُبْحانَ اللهِ وَ تَعالی عمَّا یشرِکونَ» (قصص/۶۸) و نیز می فرماید: «وَ ما کان لِمؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَة إِذا قضَی الله وَ رَسولُهُ أمْراً أنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَة منْ أمرِهِمْ» (احزاب/۳۶ ) و نیز می فرماید: «ما لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ * أمْ لَکمْ کتابٌ فِیهِ تدْرُسُونَ * إِن لَکمْ فِیهِ لَما تَخَیرُونَ * أمْ لَکم أیمانٌ عَلَینا بالِغَة إِلی یوْم الْقیامَة إِنَّ لَکمْ لَما تَحْکمُونَ * سلْهُمْ أیهمْ بِذلِک زَعِیمٌ * أمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیاْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقِینَ» (قلم/۴۱۳۶) و نیز خداوند می فرماید: «أ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ علی قلُوبٍ أقفالُها» (محمد/۲۴)؛ یا خداوند بر دل آنان مهر زده و دیگر نمی فهمند، یا «می گویند شنیدیم و حال آن که نمی شنوند، بدترین جنبندگان از نظر خداوند، کر و لال هایی هستند که نمی اندیشند، و اگر خدا خیری در آنان سراغ داشت آنان را شنوا می کرد و اگر آنان را شنوا می کرد، پشت کرده اعراض می نمودند» و «گویند: می شنویم و نافرمانی می کنیم»، بلکه آن «فضل خداوند است که به هر که بخواهد عطا می فرماید و خداوند دارای فضلی بزرگ است». پس چگونه می خواهند امام را برگزینند و حال آن که امام، عالمی است که جهل در او راه ندارد، و فرمانروایی است که سختی نمی دهد، معدن قداست و پاکیزگی و عبادت و علم و بندگی است. دعای پیامبر (ص) فقط در حق او بوده است. و پیامبر (ص) فقط او را به امامت فراخوانده است، وی از نسل حضرت صدیقه طاهره (ص) است و هیچ عیبی در نسب او نیست.

هیچ شریفی هم تراز او نیست، نسب او از قریش است، و در بین قریش، از بنی هاشم است، که از بقیۀ قریش شرافت بیشتری دارند، و در آن میان، از عترت، یعنی از آل و نزدیکان حضرت رسول (ص) است. امام از نظر خداوند مرضی و پسندیده است. شریف ترین اشراف است، او از نسل عبد مناف است، علم او دائماً رو به افزونی است. حلم و بردباری او کامل و تمام عیار است، بر امر امامت توانا و قدرتمند است، به نحوۀ ادارۀ امور امت عالم و آگاه است. اطاعتش واجب است، به فرمان خداوند، به امر امامت قیام کرده، (یا مجری اوامر و فرامین الهی است). خیرخواه بندگان خدا و حافظ دین اوست.

خداوند، انبیا و ائمه (علیهم السلام) را توفیق می دهد، و از علم و حکمت مخزون خود علومی به آنان می دهد که به دیگران نداده و لذا علم آنان از تمامی علوم اهل زمان برتر و بالاتر است. خداوند می فرماید: «أ فَمَنْ یهْدِي إِلَی الْحَقِّ أحَقُّ أنْ یتَّبَعَ أمَّنْ لا یهِدِّي إِلاَّ أن یهدی فَما لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ» (یونس /۳۵ ) و نیز می فرماید: «وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَة فَقَدْ اُوتِي خَیراً کثِیراً» (بقره/۲۶۹) و در مورد طالوت فرموده است: «إِنَّ اللهَ اصْطَفاهُ عَلَیکمْ وَ زادَهُ بَسْطَة فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللهُ یؤْتي ملْکهُ مَنْ یشاءُ وَ اللهُ واسعٌ علِیمٌ» (بقره/۲۴۷) و نیز به پیامبرش می فرماید: «وَ کانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیک عَظِیماً» (نساء/۱۱۳) و نیز در مورد ائمه از اهل بیت خاندان و نسلش می فرماید: «أمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ إِبراهِیمَ الْکتابَ وَ الْحِکمَة وَ آتَیناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً * فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً» (نساء/۵۵۵۴ ).

هرگاه خداوند، بنده‌ای را برای ادارۀ امور بندگانش برگزیند، به او شرح صدر و آمادگی کامل این کار را عنایت می فرماید. در قلبش چشمه های جوشان حکمت قرار می دهد، و علم را کاملاً به او الهام می فرماید، و بعد از آن از هیچ پاسخی درنمی ماند و از رفتار و گفتار صحیح دور و منحرف نمی شود. او معصوم است و مؤید، خداوند او را توفیق می دهد و در راستی و درستی پا برجا و محکم نگه می دارد. از خطای لغزش و سقوط در امان است، خداوند فقط او را این گونه قرار داده است تا حجت خدا بر بندگانش و گواه او بر خلقش باشد، و این فضل خداست که به هر کس بخواهد می دهد، و خداوند دارای فضلی بزرگ است. حال، آیا بر چنین چیزی توانایی و دسترسی دارند تا بتوانند او را برگزینند؟

یا فرد منتخب آنان چنین اوصافی دارد تا او را بر دیگران مقدم بدارند؟ قسم به خانۀ خدا که از حق تجاوز کرده اند، و کتاب خدا را به پشت سر انداخته اند، گویا هیچ نمی دانند!، در کتاب خدا، شفا و هدایت است و آنها آن را کنار گذارده و از هوای نفس خود پیروی کرده اند، لذا خداوند آنان را نکوهش فرموده و بر آنان نفرت و غضب نموده و هلاک کرده، می فرماید: «فَتَعْساً لَهُمْ وَ أضَلَّ أعْمالَهُمْ» (محمد/۸)، و نیز فرموده است: «کبرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کذلِک یطْبَعُ اللهُ عَلی کلِّ قَلْبِ مُتَکبِّرٍ جَبَّارٍ» (مؤمن/35) (کلینی، 1362، ج1، صص199 و 198؛ حرانی، 1417ق، ص321).

علاوه بر این، آن حضرت در یکی از جلسات علنی خود با مأمون، پیرامون فرق «عترت» و «امت»، به سؤالات او دربارۀ دوازده آیه از قرآن پاسخ می دهد و بار دیگر افکار مردم را نسبت به حقانیت اهل بیت (علیهم السلام) روشن می کند (صدوق، 1373، ج1، صص468 496 ).

بر این اساس، ایشان با توضیح دقائق و ظرائف موضوع امامت و عترت پیامبر (ص)، نقش مهمی در تبیین حق و آگاه سازی جامعۀ اسلامی داشته، بخشی دیگر از شیوۀ زندگی سیاسی خود را به نمایش می گذارد.

همچنین در فاصلۀ دعوت مأمون از آن حضرت برای سفر به خراسان تا ورود به مرو، مواضع گوناگونی برای مقابله با توطئه های حاکمیت به کار می گیرد. بدین ترتیب ضمن مدارای سیاسی، حقایق پنهان دربارۀ مسائل حکومتی را آشکار می کند. به عنوان مثال، درخواست مأمون از ایشان برای سفر، مدت ها در مدینه بی پاسخ می ماند (کلینی، 1362، ج1، ص489) و حضرت از پذیرفتن پیشنهاد حاکمیت خودداری می کند. بدین طریق، به همه نشان می دهد که رفتن به خراسان، به اختیار او نیست.

وداع با مرقد پیامبر (ص) در طی چند نوبت و گریه با صدای بلند در آن مکان، یکی دیگر از جلوه های بروز واقعیت های پشت پرده است، به طوری که پس از تذکر مأمور خلیفه برای خروج، آن حضرت(می فرماید: «مرا به حال خود واگذار که من از جوار جدم خارج شده و در غربت از دنیا خواهم رفت». امام رضا (ع) در ادامۀ ابراز نارضایتی از سفر و پیش بینی عدم برگشت از آن، هنگام بیرون رفتن از مدینه تمام اقوام و بستگان خود را فرامی خواند و از زنان اهل بیت (علیهم السلام) خویش می خواهد تا برای او عزاداری کنند. آن حضرت (ع) در ابتدای راه، از حجاز به بصره، در هر شهری به مناسبتی با مردم مذاکره می کند.

در ادامۀ مسیر، در نیشابور با استقبال پرشور مردم روبرو شده، مهم ترین سخنرانی خود را در طول سفر ایراد می فرماید. ذکر حدیث معروف سلسلة الذهب در این شهر، با مضمون آموزه های توحیدی و اهمیت توسل به اهل بیت (علیهم السلام)، نمایان گر گوشه ای از سبک سیاسی آن حضرت در مقابله با حکومت وقت است. مختصری از مضمون این روایت پر محتوا که امام (ع) در میان تودۀ عظیمی از مردم خواند، بدین صورت است: «از پدرانم از رسول خدا (ص) و او از جبرئیل شنیده است که خداوند فرمود: کلمۀ لا اله الا الله، دژ محکم من است و هر کس داخل آن گردد از عذاب ایمن می شود» (اربلی، 1381، ج2، ص308).

علاوه بر این، واکنش هدفمندانۀ حضرت (ع) به برخی خواسته های مأمون، مانند شرکت در جلسات مناظره و مراسم نماز عید فطر از این نظر قابل بررسی و تحلیل است که در ادامه به آن اشاره می شود. سرانجام، خلیفه با مشاهدۀ تأثیر نفوذ فکری امام (ع) بر مردم، روش خلفای گذشته را برای نابودسازی امام (ع) در پیش می گیرد و آن حضرت( را به شهادت می رساند (صدوق، 1373، ج1، ص310).

4- 1- 2- معرفی اصحاب برجسته به عنوان جانشین خود

در دوران طلایی مذکور، در کنار حضرت رضا (ع) به عنوان پیشوای دینی مردم، اصحاب گرانقدری حضور داشتند که در واقع، دست پروردۀ آن حضرت به شمار آمده و در حوزه های علمی، فرهنگی و سیاسی، صاحب امتیازاتی بر دیگران بودند. یاران خاص امام (ع)، با تأسی از سیرۀ آن حضرت، به تبلیغ تشیع و حقانیت اهل بیت (علیهم السلام) می پرداختند. فهرست چنین افرادی در بسیاری از کتب رجالی و گزارش های نقل شده از آنها حکایت از این موضوع دارد (نجاشی، 1408ق، ص446؛ کشی، 1348، صص594 و 595). به عنوان نمونه، در گفتاری از فضل بن شاذان چنین آمده که امام رضا (ع)، یونس بن عبدالرحمان را سلمان زمانه معرفی می کند؛ چرا که او را همانند سلمان که از فقیه ترین افراد زمان رسول خدا( بوده می شناسد (کشی، 1348، ج1، ص488).

یونس بن عبدالرحمان از نوادری است که در کتب رجال، به عنوان یکی از اصحاب اجماع و در ردۀ محدثان نامی معرفی می شود. وی، در نگاه امام رضا (ع) دین شناسی آگاه بوده، شایستگی پاسخ به سؤالات مردم را به جای آن حضرت (ص) در موقعیت های اضطراری به عهده داشته است. کشی در این باره چنین نقل می کند: «محمد بن مسعود قال حدثنی محمد بن نصیر قال حدثنا محمد بن عیسی قال حدثني عبدالعزیز بن المهتدي القمي قال محمد بن نصیر: قال محمد بن عیسی و حدث الحسن بن علي بن یقطین بذلک أیضا قال قلت لأبي الحسن الرضا (ع) جعلت فداک إني لا أکاد أصل إلیک أسألک عن کل ما احتاج إلیه من معالم دیني أ فیونس بن عبدالرحمن ثقة آخذ عنه ما احتاج إلیه من معالم دیني؟ فقال نعم» (کشی، 1348، ص490). و در جایی دیگر او را وکیل امام و از خواص آن حضرت یاد می کند (کشی، 1348، ص556). چنان که گذشت، یکی دیگر از امتیازات وی، مقاومت در برابر مذهب واقفیه است. کتاب او با عنوان الرد علی الغلاة نیز حکایت از مقاومت او در برابر غالیان دارد (نجاشی، 1408ق، ص448). بدین ترتیب، جریان واقفیه که برخی از یاران ائمه (علیهم السلام) را به سوی خود کشید، با ایستادگی یونس بن عبدالرحمان و صفوان بن یحیی روبرو شد (کشی، 1348، ص556).

زکریا بن آدم قمی، یکی دیگر از اصحاب ممتاز امام رضا (ع) است. توصیۀ حضرت (ص) به ماندن او در میان اقوام و بستگان خویش و هدایتشان با وجود سفیه بودن آنها، اهمیت مرجعیت امثال او را بیشتر نشان می دهد (کشی، 1348، ص594). بدین ترتیب امام رضا (ع) در شرایط به دست آمده از اوضاع نابسامان حکومت های عباسی، برخی از یاران خاص خود را به عنوان مراجع دینی معرفی می کند و با دعوت آنها به همکاری با فرق منحرف، مانع انتشار و گسترش اندیشه های باطل آنها می گردد.

2- 2- رفتار متفاوت در مقایسه با سایر اجزاء حاکمیت

حاکمیت در نگاه باورمندان به مکتب اسلام مساوی با مسؤولیت است، نه کام جویی از امکانات دنیایی. نمونۀ بارز این شیوه، حکومت حضرت داود (ع)، پیامبر اسلام (ص) و به ویژه امام علی (ع) است. امام رضا (ع) نیز با دارا بودن همین منش، اختلاف رفتار خود با دیگر سران حکومتی را نشان می دهد. این مغایرت را می توان در نحوۀ عملکرد حضرت (ع) در موقعیت های زیر بررسی کرد: به دنبال درخواست مأمون برای شرکت آن حضرت (ع) در مراسم نماز عید فطر، ایشان در ابتدا براساس پای بندی بر شروط پذیرش ولایت عهدی، تقاضای خلیفه را نمی پذیرد، اما بالأخره با طرح شرایطی، هم رضایت وی را جلب می کند و هم به هدف خود برای پیروی از شیوۀ رسول الله (ص) و علی (ع) در اجرای نماز دست می یابد.

از آن جا که این مسأله امکان رسوایی دستگاه حکومتی را به همراه می آورد، مأمون به تحریک فضل بن سهل با تظاهر به رعایت حال امام (ع) دستور بازگرداندن ایشان را می دهد. اما آن حضرت (ع)، ایستادگی نمی کند، لذا بدون اعتراض و درگیری، کفش های خود را می پوشد و سوار بر مرکب روانۀ خانه می شود (کلینی، 1362، ج1، ص490 ). از این جا می توان عدم دلبستگی امام (ع) به مقام های دنیوی را برداشت کرد، به طوری که آن حضرت این را حتی با ترک مراسم نماز به همه ثابت می کند.

در همین مراسم، نمود دیگری از تفاوت رفتار امام (ع) با حاکمان را در سادگی پوشش آن حضرت می توان یافت. استفاده از عمامۀ سفیدی که از سر و پشت گردن آویزان است، به دست داشتن عصا و قدم برداشتن با تواضع و وقار، در عین این که جلوه ای از سبک زندگی سادۀ آن حضرت را نمایش می دهد، گویای شخصیت مقتدر و تأثیرگذار او در اجتماع است؛ تا جایی که اصحاب امام (ع) و حتی سواره نظام ها و مقام های حکومتی با مشاهدۀ چنین وضعیتی به تبعیت از ایشان خودشان را به همان شکل درآورده، به همراه آن حضرت (ع) تکبیر سر می دهند (کلینی، 1362، ج1، ص489). ظهور این گونه صحنه ها در اجتماع، نه تنها بی رغبتی امام (ع) به دنیا را ثابت می کند، بلکه در بیداری اذهان عمومی نسبت به وجود حکومت نامشروع نیز تأثیر قابل توجهی دارد.

نکتۀ دیگر، حفظ عقاید و باورهای شیعی است که نه تنها امام رضا (ع) بلکه برخی از یاران ایشان نیز در زمان منصب های حکومتی خود، به این مسأله توجه وافری داشتند. به عنوان مثال، محمد بن اسماعیل بن بزیع، در زمان آن حضرت، جزء وزرای حاکمان عباسی بوده است. در عین حال وی، از محدثان و شیعیان راستین و از اصحاب مخصوص ائمه (علیهم السلام) به شمار آمده و حضورش در دربار عباسیان، هرگز مانع ارادت وی به اهل بیت (علیهم السلام) نشده است (نجاشی، 1408ق، صص330 و 331 ).

برخی دیگر از اصحاب نیز که در ارتباط با سران حکومتی بودند، با طرح مسائلی پیرامون امامت و ولایت، به مبارزۀ سیاسی با عباسیان می پرداختند. عبدالرحمان بن حجاج از وکلای امام رضا (ع)، پدر و جد گرامی آن حضرت بوده و در دفاع از باورهای شیعه تأثیر به سزایی داشته است. توصیۀ امام (ع) به وی برای مناظره با مخالفان در مدینه، از مواردی است که علامه مجلسی در بحارالانوار به آن اشاره نموده است. به طوری که در این کتاب از قول امام رضا (ع) چنین می آورد: «کَلّم أهلَ المدینة، فإنّي أحبّ أن یری في رجال الشیعة مثلک» (مجلسی، 1404ق، ج2، ص136 ).


3- سبک معاشرت با حاکمان

در بخشی از فصول کتب روایی که مربوط به بیان سیرۀ رفتاری ائمه (علیهم السلام) است، گزارش هایی از نحوۀ معاشرت ایشان با عامۀ مردم آمده است. از این میان می توان به جلد شانزدهم بحارالانوار از مرحوم مجلسی اشاره نمود که تنها به این مورد پرداخته است. البته در این منبع نیز به طور خاص و به شکل مستقیم به سبک معاشرت این بزرگواران با حاکمان اشاره ای نشده است. با این حال، می توان خصوصیات رفتاری آنها در این زمینه را از لابلای مباحث دیگر به دست آورد. به عنوان مثال، با بررسی دقیق تاریخ زندگی امام رضا (ع) و روایات نقل شده در منابع معتبر، نکات ظریف زیر در این باره به دست می آید.

با دقت در ملاقات های خصوصی و عمومی امام (ع) با مأمون و اتباع او می توان دریافت که ایشان هیچ گاه در سلام کردن به مخاطبان خود و افراد حاضر در مجلس و همچنین سلام رساندن به افراد غائب کوتاهی نمی کند (عطاردی قوچانی، 1406ق، ج2، ص75). این موضوع را می توان حتی در آخرین لحظۀ خروج ایشان از مدینه در برخورد با مأمور خلیفه مشاهده کرد؛ بدین ترتیب که پس از ورود او به حرم نبوی (ص) و سلام بر امام (ع)، ایشان با وجود ناراحتی خود، آشکارا پاسخ سلامش را می دهد، این در حالی است که آن حضرت همان زمان نیز از قصد و نیت حاکم برای به شهادت رساندن خود آگاه می باشد (عطاردی قوچانی، 1388، ج1، صص 82 و81).

یکی از اصول اخلاقی در گفت و گو، گوش دادن به متکلم و قطع نکردن سخن اوست. امام رضا (ع) با رعایت این اصل در ملاقات های خود با سران حکومتی نشان می دهد که حتی زمانی که حرف باطل و مخالف عقائد خود می شنود، فرصتی در اختیار طرف مقابل گذاشته، آن گاه در شرایط مناسب، با لحن آرام و بدون تنش، درصدد اصلاح مخاطب برآید. مباحثات حضرت (ع) در جلسات گوناگون مناظره گویای این نکته است (صدوق، 1373، ج1، صص468 - 496).

شیوه های رفتاری امام (ع) در ستودن مأمون و اتباع او نمایان گر آن است که آن حضرت به دور از هرگونه کینه و تمایلات نفسانی، از تمجید هر کس، حتی اگر مخالف سیاسی او باشد، ابا نمی ورزد. مؤید این سخن، کتاب حباء و شرط است که امام (ع) آن را دربارۀ فضل بن سهل و برادرش حسن و دیگر کارگزاران حکومتی می نگارد و در بخشی از آن به تحسین مأمون می پردازد و برای رستگاری او دعا می کند (صدوق، 1373، ج2، ص158).

به کار بردن القاب «امیر» یا «امیرالمؤمنین» برای مأمون، نشان از آن دارد که آن حضرت ضمن حفظ احترام و ادب، به طور غیر مستقیم موقعیت خلیفه و تکالیف او را یادآوری می کند. امام (ع) این عنوان را در موارد زیادی از مباحثات خود با مأمون به کار می برد؛ به عنوان مثال، آن هنگام که خلیفه مسرور از فتح کابل، خدمت ایشان می رسد، آن حضرت در اولین خطاب به اومی فرماید: «یا امیرالمؤمنین، اتق الله» و سپس به سخنان خود ادامه می دهد (صدوق، 1373، ج2، ص326).

رعایت ادب در سبک برخورد امام (ع) با حاکمان را می توان حتی در نحوۀ مجالست ایشان مشاهده کرد. یکی از آداب در معاشرت با فرد میزبان، نشستن میهمان در محلی است که صاحب مجلس در نظر بگیرد، امام (ع) با رعایت این مسأله پس از ورود به مجلس مأمون، در کنار او می نشیند و با وی هم صحبت و در مواردی هم سفره می شود. این نکته را می توان در روایتی از ابن ابی عبدون از پدرش ملاحظه کرد: «چون مأمون با علی بن موسی (ع) پیمان ولایت عهدی بست، او را در کنار خود نشانید تا عباس بن خطیب (احتمالاً پسر مأمون) با او بیعت نماید» (عطاردی قوچانی، 1390، صص446 و 452). همچنین به منظور رعایت حرمت میهمان و اکرام او، در لحظۀ ورود مأمون به منزل، امام (ع)، از جای خود برمی خیزد.

در این مورد نیز روایتی از یاسر خادم با این شرح نقل شده است که: «روزی با امام (ع) بودیم که ناگاه صدای قفل دری که از قصر مأمون به منزل حضرت باز می شد، شنیدیم. ما به دستور امام (ع) متفرق شدیم، خلیفه با نامه ای در دست وارد شد، حضرت خواست برخیزد و احترام کند، مأمون به حق پیامبر (ص) قسم داد که از جای خود بلند نشود، آن گاه به امام (ع) نزدیک شده، پس از روبوسی با ایشان، مقابل آن حضرت روی تشکی نشست و با تکیه بر مخدّه، گفت و گو پیرامون مسائل حکومتی را آغاز کرد» (صدوق، 1373، ج2، ص364).

ملاقات های روزانۀ امام (ع) با خلیفه به این صورت که یک بار مأمون به دیدار ایشان می آید و بار دیگر حضرت نزد او می روند، حاکی از نظم و برنامه ریزی دقیق امام (ع) در امور است. این مسأله که در روایات به آن تأکید شده (صدوق، 1373، ج2، ص348) با وجود شرط عدم مداخلۀ حضرت در امور مملکتی میزان توجه ایشان به مسائل سیاسی را نشان می دهد؛ از سوی دیگر حضور و به نوعی معاشرت امام (ع) با مأمون نشانۀ پرهیز حضرت از گوشه نشینی و تمایل ایشان به برقراری ارتباط با حاکمان نامشروع در مواقع ضروری است. چنان که این موضوع در ارتباط آن حضرت با کارگزاران نیز دیده می شود، تا آن جا که در روایتی از یاسر خادم آمده است: «هرگاه امام (ع) خلوت می کرد، کارگزاران و خدمتکاران را از صغیر و کبیر جمع کرده، با آنان سخن می گفت و هم صحبت می شد» (صدوق، 1373، ج2، ص159).

یکی از شیوه های امام (ع) در معاشرت با مردم و از جمله حاکمان، خوش رویی و ملاطفت با ایشان است. این موضوع تا جایی در سبک امام (ع) ملموس است که در گزارش های روایی منابع مختلف حتی به تبسم آن حضرت در مجلس عمومی مأمون تصریح شده است (صدوق، 1373، ج2، ص371). در منابع مورد مطالعه هیچ گزارشی از برخورد غضبناک امام (ع) با حاکمان یافت نمی شود؛ تنها زمانی که ایشان با ناراحتی مأمون را زیر لب لعن می کند، وقتی است که به خلیفه خبر می رسد مردم، شیفتۀ علم و فضل حضرت (ع) شده اند و او در مقابل با بی اعتنایی به امام (ع)، ایشان را سبک می شمارد (صدوق، 1373، ج1، ص197). برخورد ملایم امام (ع) با زمامداری همچون مأمون و اطرافیان او، با وجود تضاد فکری آنها با هم، نمونه ای از مدارای معصومین (علیهم السلام) با حاکمان نامشروع است.

نتیجه گیری

شیوۀ تقابل امام رضا (ع) با حاکمان نامشروع معاصر خود را می توان در ابعاد مختلف موشکافی نمود و با ژرف نگری در روایات معصومین (علیهم السلام)، گزارش های تاریخی و یافتن نکات پنهان در این منابع، به سبک ویژۀ آن حضرت در این خصوص پی برد. مهم ترین نتایج این تحقیق را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:

1- امام رضا (ع) در مواجهه با سیاست مداران، بر قرآن و عترت (علیهم السلام) تکیه دارد.

2- آن حضرت (ع) با تبعیت محض از آموزه های دینی، راه تحول جامعه، احقاق حق و ابطال باطل را در مقابلۀ هوش مندانه با نظام سلطنتی می داند.

3- امام (ع)، برای وصول به این هدف، بیداری افکار عمومی را اساس فعالیت های خود قرار داده، ضمن رعایت اصول اخلاق اسلامی و مدارای سیاسی با حاکمان، به تبیین حقایق می پردازد.

4- سبک زندگی سیاسی آن حضرت و نحوۀ تعامل و برخورد خاص ایشان در موقعیت های گوناگون با حاکمیت، زمینۀ آگاهی بخشی مردم را توسعه داده، واقعیت های اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و حتی سیاسی را آشکار می سازد.

5- امام رضا (ع) در حوزۀ برخورد با حاکمان، ضرورت معرفی تشیع و تقویت مبانی معرفتی را از یاد نمی برد و همزمان با موضع گیری های خاص خود با حکام زمانه، با انواع گرایش های باطل در جامعه مقابله می کند. ایشان در این زمینه، از همکاری صحابی خاص خود نیز بهره مند می گردد.

6- سیرۀ امام رضا (ع) در برخورد با حاکمان، در نحوۀ معاشرت ایشان هم دیده می شود. دقت در ظرائف رفتار آن حضرت با حکما و چگونگی گفت و گو با سران سیاسی، این موضوع را به وضوح نشان می دهد. شیوه های برهانی، اقناعی اسکاتی و توبیخی حضرت در مباحثات علمی و سیاسی، بیان گر سبک منحصر به فرد ایشان در برخورد با حاکمیت است.

منابع و مآخذ

0- قرآن کریم.
1- اربلی، علی بن عیسی (1381)، کشف الغمۀ فی معرفۀ الائمۀ، تبریز، بنی هاشمی، چاپ اول.
2- بابایی، سید محمد (1392)، سبک زندگی اسلامی؛ قابل دسترس در سایت سازمان تبلیغات اسلامی استان مازندران، www. ido. ir.
3- جعفریان، رسول (1371)، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
4- حرانی، ابومحمد (1417)، تحف العقول عن آل الرسول، بیروت، مؤسسه الاعلمی.
5- صدوق، ابی جعفر محمد بن علی (1373)، عیون الاخبار الرضا (ع)، تهران، صدوق، چاپ اول.
6- صدوق، ابی جعفر محمد بن علی (1373)، ترجمۀ عیون الاخبار الرضا (ع)، ترجمۀ حمید رضا مستفید و علی اکبر غفاری، تهران، صدوق، چاپ اول.
7- طبرسی، احمد بن علی (1403)، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مشهد، مرتضی، چاپ اول.
8- کشی، محمد بن عمر (1348)، معرفة اختیار الرجال (رجال کشی)، مشهد، دانشگاه مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، مرکز تحقیقات و مطالعات.
9- کلینی، محمد بن یعقوب (1362)، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم.
10 - علوی، روح الله (1390)، امام رضا (ع) و سه خلیفه عباسی، قابل دسترس در www. tebyan. net.
11- عطاردی قوچانی، عزیز الله (1388)، اخبار وآثار امام رضا (ع)، تهران، انتشارات عطارد، چاپ اول.
12 - عطاردی قوچانی، عزیز الله (1390)، زندگانی چهارده معصوم (علیهم السلام)، تهران، اسلامیه، چاپ اول.
13- عطاردی قوچانی، عزیز الله (1388)، مسند الامام الرضا (ع)، تهران، انتشارات عطارد، چاپ اول.
14- عطاردی قوچانی، عزیز الله (1406 ق)، مسند الامام الرضا (ع)، تهران، مؤسسۀ طبع و نشر آستان قدس رضوی، چاپ اول.
15- غروی نائینی، نهله و میر احمدی، عبدالله (1387)، گونه های مقابله با فرقه هایکج اندیش در سیره امام رضا (ع)، فصلنامه شیعه شناسی، شماره 23، صفحات 65 تا 104-
16- مجلسی، محمد باقر (بی تا)، بحار الأنوار لدرر أخبار الائمه الاطهار، تهران، اسلامیه.
17- مطهری، مرتضی (1387)، سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار (علیهم السلام)، تهران، صدرا، چاپ سی و هفتم.
18- مفید، محمد (1413 )، الارشارد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید.
19- نجاشی، احمد بن علی (1408ق)، رجال النجاشی، بیروت، دارالاضواء.
20 - حسینی قزوینی، محمد (1389)، موسوعه الامام الرضا (ع)، قم، مؤسسۀ تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)، چاپ اول، قابل دسترس در سایت www. valiasr-aj. com.
21- فارابی، محمد علی (1380)، آداب و معاشرت از نگاه معصومان (علیهم السلام)، مشهد، آستان قدس، چاپ پنجم.
22- لک زایی، صغری و قاسم نژاد، زهرا (1392)، گونه شناسی برخورد امام رضا (ع) با جریان های انحرافی جامعۀ اسلامی، فصلنامۀ امامت و مهدویت، شماره 41-

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار