یکی از مبارزین انقلابی قم گفت: قبل از پیروزی انقلاب و در بحبوحه مبارزات علیه شاه، پاتوق انقلاب خیابان چهارمردان قم بود.
کد خبر: ۷۱۰۸۶۷
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۶:۰۷ 03 February 2019

به گزارش تابناک قم، اربابعلی مومن برادر آیت الله مومن و یکی از مبارزین انقلابی با مروری بر روزهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و خاطرات خود از دوران مبارزات سیاسی عنوان کرد: در حدود 50 سال قبل مبارزات را شروع کردم و بارها دستگیر شدم و هر دفعه کتک زیادی خوردم اما دست از مبارزه برنمی داشتم البته خیلی وقت‌ها نیز شناسایی نمی شدم و خیلی زود من را آزاد می کردند.

رئیس خانه کشاورز استان قم افزود: در آن دوره با توجه به شغلی که در ارتباط با کشاورزان داشتم تعدادی از راهپیمایی‌ها را با حضور کشاورزان قم هماهنگ می‌کردم به طوری که کشاورزان با ادوات کشاورزی در راهپیمایی‌ها شرکت می کردند و شعار می دادند.

وی تصریح کرد: قبل از انقلاب در سال 40 دیپلم گرفتم و به واسطه اینکه فرزند بزرگ خانواده بودم به کشاورزی پرداختم و نتوانستم تحصیلات خود را ادامه دهم.

مومن اظهار کرد: قبل از انقلاب به عنوان نماینده کشاورزان شهر قم معرفی شدم و بعد از انقلاب نیز جهاد کشاورزی این را غنیمت دانست و من را جذب اداره کرد در آن دوران که با جنگ تحمیلی همراه بود مسئولیت کمیته سوخت و ستاد پشتیبانی جبهه جنگ قم و مسئول واگذاری ماشین آلات و نهاده و لوازم کشاورزی در هنگام کاشت، داشت و برداشت بودم.

وی عنوان کرد: قبل از انقلاب نیز در حوزه خدمت به کشاورزان فعالیت داشتم و نماینده آن ها بودم یک روز وقتی می دیدم در برابر دادن امکانات به کشاورزان امتناع می کنند بسیار عصبانی شدم و فریاد زدم که هم خودتان و هم شاه دروغ می گویید همان موقع من را به ساواک بردند و به شدت ضرب و شتم کردند، یادم می آید آن روز با پای زخمی و شل از ساختمان دوم فرار کردم و به منزل رفتم.

این مبارز انقلابی گفت: حتی یک روز بالای پل علیخانی بودم که من را شناسایی کردند و من مجبور شدم از ارتفاع 4 متری به پایین بپرم و از کف رودخانه فرار کنم.

وی افزود: آن ایام گروههایی تشکیل داده بودیم و در محدوده باجک تا سر جوادالائمه فعالیت می کردیم یادم می آید در بالای پشت بام یک بشکه 200 لیتری خالی و تعدادی چوب های ضخیم و دسته دار داشتیم که راس ساعت 9 شب موقع حکومت نظامی با این ادوات بر روی بشکه می زدم تا ماموران را بترسانیم.

مومن اظهار کرد: البته ماموران جرات نداشتند به محدوده ما بیایند چون این محدوده توسط شهید حسین مومن پور و مهدی مومن پور و گروه اش توسط سه راهی قرق شده بود، سه راهی وسیله ای مثل کوکتل مولوتف بود و اجازه نمی داد ساواک به این محل رفت و آمد کند.

وی تصریح کرد: ما همسایه ای ساواکی داشتیم که یک روز بدون اجازه وارد خانه شده بود در حالی که در تابستان پدر بیمارمان در کنار حیاط خوابیده بود، وقتی شنیدم چاقویی را از بچه های محل گرفتم و در آستین کت ام قرار دادم و به منزل آمدم.

این مبارز انقلابی بیان کرد: فرد ساواکی دنبال اعلامیه های امام می گشت حتی لگدی به شکم خواهرم زده بود البته آن موقع خانواده به من نگفته بود، وقتی وارد خانه شدم شروع به سر و صدا کردم پدر با حال بیماری که داشت می گفت این آدم هر کوفت و زهرماری هم باشد حالا مهمان است و در این خانه از گل بالاتر به او نمی گوئید، تصفیه حساب ها را بیرون ببرید این طور شد که اجازه دادم از منزل مان برود.

وی ادامه داد: آن روزها افراد جاسوس هم زیاد بودند افرادی که اطلاعات را از ما می گرفتند و به ساواک می دادند و یا خبرهای آن ها را برای ما می آوردند از این رو نمی شد به همه اعتماد کرد.

مومن گفت: فرد ساواکی فاصله خانه اش با ما 400 متر بود من برای انتقام برنامه ریزی کردم تا به منزلش بروم در منزل مستاجری پاکستانی داشت از افراد داخل منزل که زن و بچه بودند خواستم بیرون بیایند سپس خانه اش را آتش زدم نزدیک خانه حتی پیرمردی که برای تماشا آمده بود را ضرب و شتم کردند.

وی افزود: ساواک متوجه شده بود که آتش زدن خانه کار من است به همین دلیل روزها زیاد در محل آفتابی نمی شدیم ولی غروب ها جولان می دادیم.

رئیس خانه کشاورز استان قم عنوان کرد: قبل از پیروزی انقلاب و در بحبوحه مبارزات علیه شاه، پاتوق انقلاب خیابان چهارمردان قم بود، آن روزها طبق دستور امام خمینی(ره) برخی از سربازها را با پول و آذوغه راهی می کردیم تا از پادگان ها بروند.

وی گفت: عوامل انقلاب و مردم واقعا برای نهضت همت کردند به خصوص تاسوعا و عاشورای آخر تلاش زیادی برای پیروزی انقلاب شاهد بودیم تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید و امروز انقلاب به چهل سالگی رسیده است، انقلاب اسلامی موهبتی الهی بود که قدرش را نمی دانیم.

مومن بیان کرد: بعد از انقلاب در 16 / 9/ 58 که جنگ شروع شد نماینده کشاورزان در قم و مسئول کمیته سوخت کشاورزان بودم و در ستادهای مختلف در توزیع و خدمات کشاورزی فعالیت داشتم اصلا مشخص نبود چه کاره ام هر کاری پیش می آمد برای خدمت به مردم انجام می دادیم در آن زمان این گونه چند شغله بودن معنا داشت.

وی اظهار کرد: هر کس در ابتدای انقلاب تنها برای خدمت به مردم تلاش می کرد و واقعا هدف ما هم خدمت بود در آن روزگار مردم در هر شغلی، به فکر هم بودند و در شرایط بد اقتصادی در توزیع نفت به سالمندان کمک می کردند و گذشت داشتند امروز باید گله کرد که آن روزگار چه شد؟ چرا گذشت در جامعه کمرنگ شده است و عده ای در حق یکدیگر کم لطفی می کنند.

این مبارز انقلابی عنوان کرد: وقتی من در دوران قبل از انقلاب نماینده کشاورزان شدم با توجه به شناختی که مردم از من داشتند نقش زیادی در راهپیمایی ها ایفاء می کردم در آن موقع دو دوره بیشتر نمی توانستیم کاندیدا شویم و در این دوره واقعا برای مردم همه تلاش خود را کردم سپس در خانه کشاورز به خدمت پرداختم.

وی خاطرنشان کرد: چه در زمان شاه و چه زمان انقلاب، نه یک ریال وام و نه یک متر زمین و نه ماشین آلاتی از دولت نگرفتم و همیشه امیدم به خدا بوده و هست و امروز نیز در جلسات وقتی پیگیر مشکلات کشاورزان هستم خدا را مد نظر قرار می دهم تا خدمتی صادقانه و خالصانه داشته باشم.

مومن درباره فعالیت های خود در مبارزاتش یادآور شد: شروع مبارزات سال 54 بود در آن دوران گروهی را تشکیل داده بودیم که نام نداشت تا شناسایی نشویم و به صورت پیغام، یکدیگر را برای مبارزه با رژیم و توزیع اعلامیه هماهنگ می کردیم.

وی گفت: من از شاگردان اول در دبیرستان دین و دانش بودم که نیمه دوم دهه 40 راه اندازی شد و در آن مرحوم شهید بهشتی دبیر زبان و شهید مفتح دبیر ادبیات و مرحوم فقیهی دبیر تاریخ و جغرافیا بود مبارزین زیادی در قم در این دبیرستان تحصیل می کردند.

این مبارز انقلابی بیان کرد:راهپیمایی کشاورزان نیز در سال 54 شدت گرفت دوستانی بودند که این راهپیمایی ها را هماهنگ می کردند تا در ساعتی مشخص کشاورزان شهر و روستا در نقطه ای جمع شوند اغلب کشاورزان با بیل و داس و چهارشاخ در دست در تجمع شرکت می کردند و همه ابزار آلات را می آوردند.

وی عنوان کرد:در اواخر سال 56 اعتراضات مردمی شدت گرفت زمانی که کولی ها می خواستند برای راهپیمایی به قم بیایند ماموران امنیتی رفت و آمد بیشتری داشتند در آن زمان پدرم بیمار بود و در بیمارستان مهر تهران بستری شده بود.

وی ادامه داد: دکتر سلماسی متخصص پدر بود و به واسطه محبتی که از پدر دیده بود گاهی در موقع سفر به قم و زیارت به ما سر می زد یک روز با هم سر پل آهنچی قرار گذاشتیم او را سوار خودرو کردم سرهنگ جلال نظامی یک ساواکی و فردی خشن و غضبناکی بود و دکتر را می شناخت آن روز به همراه چند افسر دیگر به سمت سر چهاراه بازار می آمد که هر چه تلاش کردیم ما را نبیند فایده ای نداشت و متوجه حضور ما شد.

مومن بیان کرد: سربازها جلوی ما را گرفتند سرهنگ با دکتر احوالپرسی کرد آن ها در دانشگاه هم دوره بودند علت حضور دکتر در قم را جویا شد و تعارف کرد تا به شهربانی برویم و یک چایی مهمان شویم با دکتر قرار گذاشتیم هر چه اصرار کردند نمانیم.

وی اظهار کرد: سرهنگ من را خوب می شناخت، در حین صحبت وقتی دید دکتر تعارف می کند و جویای اوضاع شهر است به من گفت این حرف برای دکتر نبود، این حرف برای تو بود من به واسطه دوستی قبلی که با پدر و عمویت داشتم کاری به تو ندارم اما خوب می دانم تو چه کاره هستی!

این مبارز سیاسی ادامه داد: در سالهای آخر و در عزاداری های عاشورا و تاسوعا ساواک دیگر جرات نداشت با توده مردم طرف شود یک روز در حرم بودم وقتی بچه ها در حرم شعار می دادند ساواک این با ماژیک علامتی روی کت شان می زد تا وقتی بیرون می آمدند آن ها را دستگیر کنند.

وی خاطرنشان کرد: یک روز آقای حاج احمد عبدالهی جلسه هیات زائرین قم را برگزار کرده بود من یکی از اعضای جلسه بودم، وقتی جلسه تمام شد گفت علی ما را با ماشین برسان، من سر چهار راه بیمارستان پیاده می شوم بعد گفت اگر می شود من را به چهارمردان برسان.

مومن تصریح کرد: همان جا جلوی حرم که رسیدیم ماموران جلوی ما را گرفتند و جلوی درب هفتم 4 نفر را که دستگیر کرده بودند می خواستند سوار خودروی من کنند آنها به همراه 4 مامور داخل خودرو شدند و گفتند ما را به شهربانی برسانید من از بردن آن ها سرباز زدم و ماشین را خاموش کردم وقتی ماموران این صحنه را دیدند سوئیچ را از من گرفتند و من را داخل بردند.

وی گفت: خدا را شکر می کردم که من را هم داخل خودرو با آن 4 نفر گرفتند زیرا می ترسیدم کسی من را ببیند و فکر کند من هم همراه ساواکی ها هستم وقتی به شهربانی رسیدیم با لگد های کوبنده من را زدند البته داخل شهربانی درخت زیاد بود و من بین درختان در حال فرار بودم یکی از ماموران در بخش گذرنامه من را دید و پرسید چه شده است؟

این مبارز سیاسی عنوان کرد: وقتی از من سوال کردند گفتم من چه می دانستم این ها چه کسانی هستند فکر می کردم سارق مسلح هستند خلاصه آن روز هم با کتک زیاد من را آزاد کردند هر چند هیچ وقت دو سیلی محکمی که از افسر خوردم را فراموش نمی کنم.

وی خاطرنشان کرد: امروز باید به یاد خون شهیدان باشیم و یه یاد مردمی که از جان خود می گذشتند در قم مبارزان سیاسی زیادی در قالب گروههای چند نفره به مبارزه می پرداختند خلاصه مردم دست در دست هم دادند و انقلاب را به پیروزی رساندند.

منبع: ایسنا
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار