شب چهارم محرم، متعلق به آزاد مرد کربلا حر بن یزید ریاحی است و غالبا اوصاف این یار آزاده سیدالشهداء(ع) در این شب ذکر شده و روضه ها با وصف داستان آزادگی و شهادت او خوانده می شود.
کد خبر: ۶۵۵۱۶۹
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۴:۱۱ 14 September 2018

 

به گزارش تابناک قم، در کتاب سحاب رحمت "تاریخ و سوگندنامه سیدالشهداء" نوشته عباس شیخ یزدی آمده است: از لحاظ تاریخی در روز چهارم محرم الحرام سال 61 هجری، ابن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین(ع) تحریص کرد.(الوقایع و الحوادث: ج 2 ص 124).

ملامحمد حسین تهرانی نیز در "وسیله النجاه" گوید: ابن زیاد ملعون، روز چهارم محرم، مردم را در جامع کوفه جمع نمود و آن سخنرانی را ایراد کرد.

مرحوم شیخ مفید و دیگران در ر ابطه با داستان توبه و بازگشت حرّ در روز عاشورا روایت کرده اند که حرّ چون دید آن مردم به جنگ با آن حضرت مصمم شده اند، نزد عمر سعد آمد و گفت: آیا تو با این مرد جنگ خواهی کرد؟ گفت: آری بخدا، جنگی کنم که آسان ترین آن، افتادن سرها و بریدن دست ها باشد.

حرّ رفت و اندک اندک به امام حسین(ع) نزدیک شد. مهاجر بن اوس به او گفت: ای حرّ، چه اندیشه داری؟ آیا می خواهی حمله کنی؟ پاسخش را نداد و لرزه اندامش را گرفت.مهاجر گفت: در کار تو سخت حیرانم، بخدا در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده ام، و اگر از من می پرسیدند: دلیرترین مردم کوفه کیست؟ از تو نمی گذشتم، این چه حالی است که در تو مشاهده می کنم؟

حرّ گفت: بخدا، من خود را میان بهشت و دوزخ مخیر می بینم و سوگند بخدا هیچ چیز را بربهشت اختیار نمی کنم، هرچند مرا پاره پاره کنند و بسوزانند.

آن گاه اسب تاخت و به امام حسین(ع) پیوست در حالی که دست برسر نهاده و می گفت: "بارالها؛ به سوی تو بازگشتم، مرا ببخشای و توبه مرا بپذیر، که ترس در دل دوستان تو و فرزندان رسول تو افکندم."

چون نزدیک شد و سپرخود را واژگون کرد، دانستند امان می طلبد، به حضور حسین بن علی(ع) رسید، سلام کرد و عرض نمود: فدایت شوم یابن رسول الله(ع)، من بودم که راه بازگشتن را برتو بستم و همراه تو شدم و برتو تنگ گرفتم، ولی گمان نمی کردم این قوم پیشنهاد تو را نپذیرند و کار را به اینجا بکشانند.

من از آنچه انجام داده ام به سوی خدا توبه می کنم، آیا توبه من پذیرفته است؟ امام حسین(ع) فرمودند: آری خداوند توبه تورا می پذیرد، اکنون از اسب فرود آی.

چون اجازه یافت از خدمت امام برفت تا برابر لشکر ابن سعد ایستاده گفت: ای مردم کوفه، مادرتان به عزایتان بنشیند و گریه کند، این بنده صالح خدا را به سوی خود خواندید، چون آمد او را رها کردید؟ او را نگه داشته و راه نفس کشیدن را بر او بسته اید، و از هر سو او را محاصره کرده اید، و از رفتن به سوی زمین ها و شهرهای پهناور خدا جلوگیریش می کنید، همانند اسیری در دست شما گرفتار شده و بر سود و زیان خویش قدرت ندارد.

پاس حرمت محمد(ص) را در ذریه او نگه نداشتید، خدا در روز تشنگی(فردای محشر) شما را سیراب نگرداند؛ پس از آن تیراندازان بر او حمله کردند. او پیش آمد و مقابل حسین(ع) ایستاد.

جناب حرّ به همراهی زهیر جنگ نمایانی کردند، و چون یکی از آنها حمله می کرد و گرفتار می شد، دیگری می تاخت و او را نجات می داد. ساعتی با هم جنگیدند، آن گاه پیادگان از همه جانب بر او حمله کردند و او را کشتند.(نفس المهموم)

امام حسین(ع) به میدان آمد، حرّ را برداشته نزد سپاه خود آورد، پیاده شد و سر او را به دامن گرفت و با آستین گرد از رخسار وی پاک کرد، رمقی برای حرّ نمانده بود، دیده باز کرد، سر خود را در دامن آن جناب دید تبسمی کرد و گفت: یابن رسول الله، از من راضی شدید؟ امام فرمود: من از تو خشنودم، خدا از تو راضی باد. حرّ شاد شد و از دنیا رفت. و امام حسین(ع) همراه اصحاب برای حرّ گریستند.

نقل است هنگامی که امام حسین بر بالین حرّ آمد، هنوز خون از زخم های او فوران می کرد، حضرت فرمودند: "بَخًّ بَخِّ یا حرّ، انتَ حرّ کما سُمِیتَ، فی الدنیا و الآخره" یعنی " آفرین بر تو ای حرّ، تو آزاد مرد هستی همان طور که تو را در دنیا و آخرت حرّ نامیدند.

منبع: ایسنا
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار